Artwork

内容由Samaak: Institution for 'Applied Literature'提供。所有播客内容(包括剧集、图形和播客描述)均由 Samaak: Institution for 'Applied Literature' 或其播客平台合作伙伴直接上传和提供。如果您认为有人在未经您许可的情况下使用您的受版权保护的作品,您可以按照此处概述的流程进行操作https://zh.player.fm/legal
Player FM -播客应用
使用Player FM应用程序离线!

The Coffin Of Night

6:14
 
分享
 

Manage episode 330349396 series 2458504
内容由Samaak: Institution for 'Applied Literature'提供。所有播客内容(包括剧集、图形和播客描述)均由 Samaak: Institution for 'Applied Literature' 或其播客平台合作伙伴直接上传和提供。如果您认为有人在未经您许可的情况下使用您的受版权保护的作品,您可以按照此处概述的流程进行操作https://zh.player.fm/legal
تابوتِ شب (سوگ‌سرودی در گفت‌وگو با م. امید) تابوتِ شب؛ شهر را دیرگاهی ست... تاریکِ زخمی غم‌آلود کرده‌ست و سایه‌ها را ربوده ست و نابود کرده ست... آخر چه شد آن امیدِ پر از شعر تا خوش بخواند؛ غم‌های ما را براند؟: «من با فسونی که جادوگر ذاتم آموخت پوشاندم از چشم او سایه‌ام را...» آخر چه شد تا ز خورشید شعرش به ما برفشاند؟ * بی او چه‌ها که ندیدیم بی او چه‌ها ناشنیدیم... * دیدیم و با شرم و وحشت خون، راستی خون گلگون... دیدیم و با شرم و وحشت خونی که هر سو روان بود و بی‌پرده و بی‌کران بود... و هول بی‌شرم قومِ حرامی می‌برد و می‌برد و می‌برد آن پاره‌های جگر، تکه‌های دل‌وجان وز چشم ما دور می‌کرد و می‌خورد با زهرخندی نه پنهان... * کو سایه‌ای در شبِ بی‌حصاران کو کنج میخانه‌ای امن و خاموش در این زمستانِ دور از بهاران؟ * «من سایه‌ام را به میخانه بردم هی ریختم خورد،‌ هی ریخت خوردم خود را به آن لحظهٔ عالی خوب و خالی سپردم» اینک خیالی ست یا آرزویی این‌ها و یا گفت‌گویی... * هرچند دیر اما نه‌دور است روزی... شبی... در زمانی به‌جز بی‌زمانی با مشعل خشم و با پرتو سخت‌جانی ما سایهٔ دیرگم‌کرده را بازیابیم وانگه یکایک چو رودی خروشان آن نغمه را از قفس وارهانیم با شاه‌بیتی که می‌گفت: ای دوست ما را مترسان ز دشمن ترسی ندارد سری که بریده ست آخر مگر نه، مگر نه در کوچهٔ عاشقان گشته‌ام من؟ * آری! مگر نه مگر نه در کوچهٔ عاشقان ما دویدیم و به‌رسم عقوبت دمادم مرگ خویش و هزاران دگر را با جانِ بی‌جان چشیدیم: نه بر زمین امن و آسایشی ماند با ما نه آسمانِ محملِ امنِ کوچیدنِ ما... نه ردی از زندگی مانده بر پهنهٔ پاک دریا نه استواری به‌مقدار تارعنکبوتی... نه حتی برجتان گورِ استاده‌ای شد پر از وحشت و شرم دُرجتان هم به جای جواهر مجموع نیرنگ‌های بی‌آزرم * هرچند دیر اما نه‌دور است روزی... شبی... در زمانی به جز بی‌زمانی با مشعل خشم و با پرتو سخت‌جانی ما سایهٔ دیرگم‌کرده را بازیابیم وانگه یکایک چو رودی خروشان آن نغمه را از قفس وارهانیم * خشمی به جان از تبه‌کار این صرعی مست «کاین ظلمت غرق خون و لجن را چونین پر از هول و تشویش کرده و ژرفای شب را چنین بیش کرده ست» ما با فسونی که جادوگر بی‌امیدی در شام بی ماه و بی‌هر ستاره به ماها درآموخت آییم و با خشم... هر چند «کاینسو کمینگاه وحشت و آنسو هیولای هول است آییم و با خشم... هر چند «کاینسو کمینگاه وحشت و آنسو هیولای هول است وز هیچیک هیچ مهری نه بر ما» زیرا که دانیم ترسی ندارد سری که بریده ست ترسی ندارد دلی که دریده ست ترسی ندارد... ------ شعر و میکس: فرشید سادات‌شریفی موسیقی: آیریلیق؛ اجرا برگرفته از: https://t.me/Farhang_Mosighi/3415 عکس از: https://www.isna.ir/news/1401030906224
  continue reading

115集单集

Artwork

The Coffin Of Night

Samaak Audio Mag

11 subscribers

published

icon分享
 
Manage episode 330349396 series 2458504
内容由Samaak: Institution for 'Applied Literature'提供。所有播客内容(包括剧集、图形和播客描述)均由 Samaak: Institution for 'Applied Literature' 或其播客平台合作伙伴直接上传和提供。如果您认为有人在未经您许可的情况下使用您的受版权保护的作品,您可以按照此处概述的流程进行操作https://zh.player.fm/legal
تابوتِ شب (سوگ‌سرودی در گفت‌وگو با م. امید) تابوتِ شب؛ شهر را دیرگاهی ست... تاریکِ زخمی غم‌آلود کرده‌ست و سایه‌ها را ربوده ست و نابود کرده ست... آخر چه شد آن امیدِ پر از شعر تا خوش بخواند؛ غم‌های ما را براند؟: «من با فسونی که جادوگر ذاتم آموخت پوشاندم از چشم او سایه‌ام را...» آخر چه شد تا ز خورشید شعرش به ما برفشاند؟ * بی او چه‌ها که ندیدیم بی او چه‌ها ناشنیدیم... * دیدیم و با شرم و وحشت خون، راستی خون گلگون... دیدیم و با شرم و وحشت خونی که هر سو روان بود و بی‌پرده و بی‌کران بود... و هول بی‌شرم قومِ حرامی می‌برد و می‌برد و می‌برد آن پاره‌های جگر، تکه‌های دل‌وجان وز چشم ما دور می‌کرد و می‌خورد با زهرخندی نه پنهان... * کو سایه‌ای در شبِ بی‌حصاران کو کنج میخانه‌ای امن و خاموش در این زمستانِ دور از بهاران؟ * «من سایه‌ام را به میخانه بردم هی ریختم خورد،‌ هی ریخت خوردم خود را به آن لحظهٔ عالی خوب و خالی سپردم» اینک خیالی ست یا آرزویی این‌ها و یا گفت‌گویی... * هرچند دیر اما نه‌دور است روزی... شبی... در زمانی به‌جز بی‌زمانی با مشعل خشم و با پرتو سخت‌جانی ما سایهٔ دیرگم‌کرده را بازیابیم وانگه یکایک چو رودی خروشان آن نغمه را از قفس وارهانیم با شاه‌بیتی که می‌گفت: ای دوست ما را مترسان ز دشمن ترسی ندارد سری که بریده ست آخر مگر نه، مگر نه در کوچهٔ عاشقان گشته‌ام من؟ * آری! مگر نه مگر نه در کوچهٔ عاشقان ما دویدیم و به‌رسم عقوبت دمادم مرگ خویش و هزاران دگر را با جانِ بی‌جان چشیدیم: نه بر زمین امن و آسایشی ماند با ما نه آسمانِ محملِ امنِ کوچیدنِ ما... نه ردی از زندگی مانده بر پهنهٔ پاک دریا نه استواری به‌مقدار تارعنکبوتی... نه حتی برجتان گورِ استاده‌ای شد پر از وحشت و شرم دُرجتان هم به جای جواهر مجموع نیرنگ‌های بی‌آزرم * هرچند دیر اما نه‌دور است روزی... شبی... در زمانی به جز بی‌زمانی با مشعل خشم و با پرتو سخت‌جانی ما سایهٔ دیرگم‌کرده را بازیابیم وانگه یکایک چو رودی خروشان آن نغمه را از قفس وارهانیم * خشمی به جان از تبه‌کار این صرعی مست «کاین ظلمت غرق خون و لجن را چونین پر از هول و تشویش کرده و ژرفای شب را چنین بیش کرده ست» ما با فسونی که جادوگر بی‌امیدی در شام بی ماه و بی‌هر ستاره به ماها درآموخت آییم و با خشم... هر چند «کاینسو کمینگاه وحشت و آنسو هیولای هول است آییم و با خشم... هر چند «کاینسو کمینگاه وحشت و آنسو هیولای هول است وز هیچیک هیچ مهری نه بر ما» زیرا که دانیم ترسی ندارد سری که بریده ست ترسی ندارد دلی که دریده ست ترسی ندارد... ------ شعر و میکس: فرشید سادات‌شریفی موسیقی: آیریلیق؛ اجرا برگرفته از: https://t.me/Farhang_Mosighi/3415 عکس از: https://www.isna.ir/news/1401030906224
  continue reading

115集单集

所有剧集

×
 
Loading …

欢迎使用Player FM

Player FM正在网上搜索高质量的播客,以便您现在享受。它是最好的播客应用程序,适用于安卓、iPhone和网络。注册以跨设备同步订阅。

 

快速参考指南